يادداشتهايي به زبان ساده براي دوست ناشناس و نماینده نسل جوان آلاله .
در این یادداشتها استاد غریب نكات آموزشی ظريفي را برای جوانان مطرح می کنند.
به آلاله ،دوست ناديده و ناشناختهام !
آلاله چه کسی باید به این جوان هنرجو بگوید: فرزند جوان! که یک جهان شور زندگی با خود داری،تو از راه موسیقی میتوانی اصالت و عظمت حیات را بشناسی و آن را جاودانه کنی.کنسرتو پیانو راخمانینف،راهی است برای رفتن انسان به راه ازلی پروردگار.راهی است به سوی ایمان.تو با پیش رفتن در این راه میتوانی با دشواری ها و خشونت ها ظرافت و زیبائیهای هستی یکی بشوی .چرا که خود آفریننده آن هم ،در لحظههای آفرینش آن با کل هستی یکی بوده است.بله....جوان پرشور! باز هم باید به تو بگویم تو به معلم نیاز داری.معلمی که علاوه بر آموزش در تخصص ساز،جرقه آفرینش زیبائی را در درونت برافروزد.این معلم را تو خودت باید پیدا کنی.البته باید به جائی برسی که بخواهی و این خواستن دانش،آگاهی و جستجو میطلبد.هنر،به ویژه موسیقی آن زمان جان و واقعیت پیدا می کند ،که به قله برسد و با هستی یکی بشود،شاید اگر جرات کنیم بتوانیم بگوئیم خدائی بشود.اینگونه هنر است که میسازد زندگی را،وجود را و انسان را.مطمئن باش آلاله تا روزی که موسیقیدان به این آگاهی به این شور ایمان نرسیده ،آنچه از او به ظهور میرسد،همین خردهپاها،بازیچهها و سرگرمیها است.این نوع موسیقی سبک هم البته هست و با بلیطهای گران روی صحنه راه مییابد
.
اما آنچه که زندگی و فرهنگ میآفریند و در تمام زمانهها جاری است آن هنر به قله رسیده است.آن آتش است که در منطقالطیر عطار،سیمرغ می شود و باز همان آتش است که با قلم حماسه سرای بزرگ طوس قهرمان میآفریند.ببین آلاله !غربیها موسیقی دارند ما ادبیات داریم.آنها سمفونی نهم بتهوون را دارند،ما دیوان شمس جلالالدین محمد بلخی.راه یکی است.هر دو به سوی مبداء به سوی ایمان به سوی هستی و ابدیت.بعد از تمام اینها ،به روی صحنه آوردن آثار بزرگ موسیقی جهان برای آشنائی مردم و به ویژه ارتباط موسیقیدانهای جوان با موسیقی دنیاست.
برای این کار و سازمان دادن یک ارکستر سمفونیک کامل و مجهز باز هم نیازمند ،نوازندگان ماهر و متخصص هستیم.البته نه آن نوازندهای که نمیداند گام چیست و اگر هم بداند به صورتی ناقص و ناشناخته است .
نوازندهای که میخواهد سولوی کلارینت در سوئیت شهرزاد ریمسکی کورساکف را در ارکستر بنوازد،لازم است در حد بالای تکنیک نوازندگی و شعور موسیقی باشد.ما در میان همین موسیقیدانهایی که در گذشته مانند امروز شما،جوان و جوستجوگر بودند،نوازندگانی در سطح جهانی داریم که بعضی از آنها در خارج از ایران فعالیت دارند و بعضی در همین کشور خودمان هستند.ولی به سبب بعضی ناراحتیها ،احتمالا ضعفهای جسمانی (که مانع ادامه نوازندگی در سازهای بادی است) یا مشکلات زیستی دیگر،کارشان را به آهنگسازی برای انواع فیلم و سریال یا انواع فعالیتهای دیگر تغییر دادهاند.در نتیجه ارکستر سمفونیک ما از شرکت و همکاری این نوازندگان بزرگ جهانی محروم است رهبر ارکستر باید با هزار خوندل جست و جو کند ،تا بتواند آثاری سبک و آسان پیدا کرده که اجرای آنها در توان نوازندگان ضعیف و بی تخصص باشد.
اگر موسیقی صحیح،علمی و هماهنگ با جهان علم و هنر میخواهیم باید به آموزش تخصصی موسیقی توجه بیشتری داشته باشیم.
خوب آلاله دوست نادیده و ناشناختهام ،به نظر تو بهتر نیست کلی گوئی را کمتر کنیم .کمی هم به روش کار علمی و تکنیک صحیح بپردازیم.گفتگو درباره فلسفه هنر و موسیقی لازم است ولی نه برای جوانی که با شور و شوق در اوایل راه فراگیری علوم موسیقی است.ما جوانهائی داریم که در زمینه آهنگسازی کارهایی میکنند .این جوانها استعداد لازم را دارند شور و شوق پیشرفت در جهان موسیقی را هم دارند اما آگاهی و دانش آنها ،برای کار آهنگسازی کافی به نظر نمیرسد.چه باید کرد؟به طور مسلم در اینجا هم موضوع معلم و آموزش مطرح میشود.اما کدام معلم؟و چگونه آموزشی؟آنگونه معلم که میتواند یا توانسته است نوازنده هورن (که اکنون خودش استاد بزرگ این سازاست)پرورش بدهد.او،یعنی آن معلم هورن ،آن کسی بود که با فلسفه هنر و موسیقی،موسیقیدان ساخت.
برای کار آهنگسازی پیش از هر نوع درس و آموزش،نواختن یک ساز (زهی یا بادی)در حد تخصص لازم است و بعد ساز دوم و در کل آشنائی کامل با پیانو.فراگیری دروس هارمونی –فوگ-در کنار اینها درسهای سازشناسی ارکستراسیون،تاریخ و فرم موسیقی و برخی دروس دیگر .
البته آگاهی لازم در زمینه ادبیات،تاریخ،و زیبائیشناسی،زیربنای کار است.وقتی آهنگساز میخواهد روی یک شعر،یا سرود یا ترانههائی موسیقی بگذارد ،باید به فن تلفیق شعر و موسیقی آگاهی داشته باشد و باید بداند واژهها و کلمات را چگونه بر نتهای موسیقی قرار بدهد که آن سرود یا ترانه ،به راحتی و با استحکام خوانده شود.در غیر اینصورت سرودها یا ترانههائی ساخته میشوند که فاقد زیبائی و استحکام در بیان هستند.پس لازم است که ادبیات هم بدانند .وقتی گفته میشود نواختن یک ساز در حد تخصص یعنی چه؟
یعنی اینکه هنرجو برای اینکه بتواند در حد یک نوازنده دوم در ارکستر سمفونیک شرکت کند،دست کم باید مدت شش سال (برای سازهای بادی )و (برای سازهای زهی بیشتر) نزد معلم متخصص و ماهر کار کند .
نمیتوانیم یک هنرجوی ویلن را بعد از سه یا چهار سال کار،از کلاس درس ویلن برداریم ببریم به عنوان نوازنده در ردیف ویلنها بنشانیم.یا بدتر،از این نوازنده به عنوان معلم و آموزنده استفاده کنیم!!؟
البته می شود ولی نتیجهاش،بعضی از همین ارکسترها و همین آموزشگاههای موجود است که میبینیم.به این مسئله باید توجه داشت ،که هنر آفرینی با زیستن در رفاه و تجمل جور در نمیآید لطفا به زندگی موسیقیدانها و هنرمندان بزرگ جهان دقت کن ،می بینی آنها در دوران هنرجوئی و راهروی در طریقه آموختن ،گرفتار چه مشکلات و دشواریهای زیستی بودهاند.
آلاله !یک مسئله بسیار در خور توجه اینست :ما بعد از شصت هفتاد سال کار در زمینه آموزش و گسترش موسیقی علمی،هنوز سمفونی ششم بتهوون و ترانه عامیانهی باباکرم ،این هردو را موسیقی مینامیم.درست مثل اینکه ،منطقالطیر عطار نیشابوری و شعر شوخی و طنز یک روزنامه فکاهی ،هر دو را ادبیات بنامیم.
در ادبیات،این اندیشه پدیدار نمیشود.چرا که در این بیان هنری، سنتی هزارساله داریم.می فهمیم و میدانیم چه میخواهیم و چه میگوئیم .ولی در موسیقی علمی ،هنوز به زمان و پرورش صحیح ،آموزش بایسته و پیوسته نیاز هست.
بله در موسیقی اصیل ایرانی ،ما سنتهای از چند قرن داریم .اما این موسیقی در همان حد اصالتش گاه آنقدر بالا،ذهنی و دور از دسترس است که دستیابی به آنها ،کاری دشوار ،مستلزم یک عمر تلاش و اندیشه است و گاه آنقدر سبک و مبتذل که در سر هر کوچه و بازار یک دکه برای فروش هزار هزار آن باز شده است.
آلاله!موضوع موسیقی اصیل ایرانی ،بحثی پیچیده و فلسفی است ،من که خودم تا اندازهای با نواختن آوازهای ایرانی آشنا هستم .شاید در آینده و در فرصتی مناسب نظر خودم را دربارهی آن برایت شرح دهم .
11مرداد 1378
غلامحسین غریب