در وطن خویش غریب
غلامحسین غریب از
آن دست هنرمندانی بود که ما برای تقویت بنیانهای هنر ملیمان بدو سخت نیازمند بودیم،
و دریغ و افسوس بسیار که او و اندیشههای ناباش را در زمان حیاتش درنیافتیم. غریب
هم ایراندیده و بود و هم دنیادیده، دردها و درمانهای جامعۀ هنری را بخوبی میشناخت،
به اهمیت تعلیم و تربیت واقف بود، ضرورت حفظ و ثبت و ضبط فولکلور ایران را میدانست،
از گنجینۀ اسطورهای، افسانهای و اندیشگی ایرانزمین آگاه بود و به زیباترین وجه در
آثارش از آنها بهره میبرد. اما غریبی که سرشار از شور حرکت برای سامان دادن به هنر
این مرزوبوم بود، چگونه و چرا از جایی به بعد دچار یأس و نومیدی شد؟ آنها که غریب و
آثارش را میشناسند، کمابیش پاسخ دردناک این پرسش را میدانند.
امروزه ادبیات ما
در چه وضعی است؟ موسیقی ما؟ هنرهای تجسمی ما؟ معماری ما؟ ادبیاتی که روزی هدایتها
و محمودها و صادقیها سردمدارانش بودند امروزه به دست عدهای جوان که ادبیات را با
خاطرهنویسی و انشاءنویسی و مجازینویسی اشتباه گرفتهاند و مشتی ناشر سودجو و تعدادی
جوایز خلقالساعۀ بیریشه افتاده است. موسیقی ما که روزگارانی نهچندان دور به همت
محمودها و حنانهها و سنجریها طنینی جهانی پیدا کرده بود، امروزه به دست عدهای جوان
خام شهرتطلب و کنسرتگذار هنرنشناس افتاده است، هنرهای تجسمی ما اگر روزی بواسطۀ حضور
ضیاءپورها، محصصها و پزشکنیاها عرصههای نوینی را تجربه کرد، امروز اسیر منفعتطلبی
باندهای دلالان و کاسبان شده و در چنبرۀ نوکیسگان گرفتار آمده، اگر در معماری به دست
فرمافرمائیانها، دیباها و سیحونها در حال خلق فضاهای جدید بودیم، اما امروز عدهای
بساز و بفروش که هیچ درک معمارانه و شهرسازانه و زیباییشناسانهای از یک بنا ندارند
به جان این شهر نیمهجان افتادهاند و دارند آخرین قطرههای خونش را میمکند.
آری ما غریب و غریبها
را در غربتی که بر آنان تحمیل کردیم رها کردیم تا امروز شاهد اضمحلال و انحطاط کامل
و تمامعیار هنر و اندیشه ناب و خلاقانه و پیشرو در این مملکت باشیم. غریب از آن دست
هنرمندان دغدغهمند بود، کسی که اندیشۀ ”چه باید کرد؟“ لحظهای رهایش نمیکرد، اما
هیچکدام از به اصطلاح مدیران و مسئولان، آنزمان نیامدند تا از او بپرسند:
"آقای غریب! چه باید
کرد؟" در صورتی که اندیشۀ او بخش روشن و مهمی از راهی بود که ما میبایست برای
حفظ میراث فکری و فرهنگیمان و ارتقاء و اعتلای اندیشه و هنرمان میپیمودیم. اکنون
بر همۀ آنها که با قصۀ غریب و غربتش در وطن آشنایند واجب است تا اشاعهگر دیدگاههای
او و اندیشههایش باشند و مروج میراث برجایمانده از او: آن صراحت و رُکگویی، آن دقت
نظر و باریکبینی، آن خلاقیت و نوآوری و آن خیالپردازی و آزاداندیشی... مسلماً زیبایی
و طراوت اندیشه و نگاه غریب فارغ از زمان و مکان، اذهان ناآرامی را که به کم راضی نخواهند شد، فتح خواهد کرد، قریب
باد چنین فتحی!
محمد جمالی
دوم تیر ماه 1397