سبکهای ساخته و پرداخته غرب نمی تواند
پاسخگوی خواست های احساسی و ذوقی ما باشد
بهتر است در آغاز این گفتگو از فعالیتهای گذشته خودتان صحبت کنید...
فعالیت ادبی من با انتشار کتابی به نام «ساربان» که یک داستان کوچک سمبولیک
بود آغاز شد.
این کتاب در سال 1327 منتشر گردید و پس از آن مجله هنری «خروس جنگی» که نشریه
انجمنی به همین نام بود بوجود آمد. مجله خروس جنگی هدفش انتشار و بنیانگذاری هنر
جدید در ایران بود با همکاری من، حسن شیروانی ضیاءپور و گاهگاه منوچهر شیبانی
اداره می شد. ما همکار دیگری هم داشتیم و آن نیما یوشیج بنیان گذار شعر امروز بود.
در هر شماره از نیما یک قطعه شعر و همچنین مقاله کوچکی به نام «حرف های
همسایه» چاپ می شد. یک دوره چندشمارهای هم از خروسجنگی منتشر شد که در آن با
هوشنگ ایرانی شاعر پیشرو و دانشمند همکاری داشتیم و من در اینجا با اینکه چند
سال است ایرانی را ندیده ام از او بهعنوان شاعری که همیشه مورد احترام بوده و دوستی که بهراستی باید به دوستی او
افتخار کنم یاد می نمایم.
بههرحال چون در آن روزها یعنی 26 سال پیش هنر به مفهوم کنونی در ایران شناخته
نبود ما ناگزیر بودیم برای آشنا ساختن اذهان به هنر و ادبیات جدید هماهنگ با گسترش
جهانی فعالیت های بیشتری از حدود نشر یک مجله هنری داشته باشیم.آن قسمت
از این فعالیتها که به من مربوط می شد عبارت بود از سخنرانی های منظم هفتگی درباره
مکاتب جدید ادبیات جهان، نشر مقالات در روزنامه هایی مانند ایران و مهر ایران،
سخنرانی در رادیو تهران، همکاری با مجامع و انجمن های ادبی آن سال ها که در تمام
این فعالیت ها لزوم ایجاد راههای نو در داستاننویسی و شعر فارسی و همسطح ساختن آن
با ادبیات و هنر جهانی مطرح بود.
البته این فعالیتها همیشه با موفقیت همراه نبود. شاید امروز که در کشور ما هنر
و ادبیات جدید همچنان واقعیتی غیرقابلانکار پذیرفته شده و تعداد زیادی شعرا و
نویسندگان مشهور در سبکهای نوین کار می کنند مساله حلشده و عادی به نظر می آید.
ولی در آن سالها ما با چنان سنت پرستی و افکار کهنه و قدیمی روبرو بودیم که
حتی خواندن نوشته ها و نشریات ما از طرف نویسندگان و هنرمندان زمان تحریم میشد و
هذیانگویی بیماران و دیوانگان نام می گرفت.
مجله خروسجنگی تعطیل شد و من که طبق عقیده و افکار خاص خودم به هیچ قیمتی
حاضر نبودم در راه تبلیغ مرام و مسلک خاصی اعم از اجتماعی، سیاسی، عرفانی یا هر
چیز دیگر مطلب بنویسیم دست از فعالیتهای ادبی به آن شکل کشیدم و به نوشتن برای
خودم و مطالعه و تحقیق درباره پیوستن ادبیات ملی ایران با راههای نوین ادبیات
جهانی پرداختم.
در سال 1334 مجموعه ای از نوشته هایم را بهعنوان شعر منثور، به نام «شکست
حماسه» منتشر کردم. درباره این کتاب سکوت شد. مسلما با گذشته ای که داشتم و مبارزه
ای که با بت های شناخته شده ادبی در پیش گرفته بودم، غیرازاین هم نمی شد انتظار
داشت باید که سکوت میشد.
تنها اظهار نظر، چند سطری بود به قلم یکی از نویسندگان در مجله اندیشه و هنر
که در آن قطعات کتاب شکست حماسه «یک مشت جهش عصیانآمیز» نامیده شده بود.شش سال
گذشت و در سال 1340 مجموعه دیگری به نام (قصهگوی میدان پرآفتاب) را منتشر کردم و
در خلال این مدت همکاریهای پراکنده و گاه به گاه با نشریاتی مانند هنر نو و
راهنمای کتاب و نظیر اینها داشته ام.
- شما با نویسندگان و شاعران آن دوره چه آشنایی ها و حشرونشرهایی داشتید، کمی
از آنها برایمان بگویید.
من به اقتضای فعالیت و مبارزه ادبی که در پیش داشتم با اکثر شعرا و نویسندگان
سالهای پیش (که کار ادبی را تقریبا با هم آغاز کرده بودیم) آشنایی و ارتباط
داشتم. اما با کسانی که بیشتر آشنا و دمساز بودم یکی مرحوم نیما بود که از محضر او
بهعنوان یک معلم و رهبر، اغلب استفاده می کردم.دیگری
دکتر شین پرتو بود. این نویسنده آزاده باشور و علاقمندی بسیار پیوسته مشوق ادبای
جوان بوده است. شین پرتو در آن سال ها علاوه بر اینکه با تجربیات ادبیش امثال مرا
راهنما بود، به ما درس زندگی نیز می داد.
با مرحوم جلال آل احمد هم دوست بودیم هم همکار (هر دو معلم در هنرستان عالی
موسیقی) ما همیشه از بحث های ادبی پرهیز میکردیم. زیرا دوستی را بالاتر از
مباحثات و مشاجرات ادبی میشناختیم.
با هوشنگ ایرانی دوستی و آشنایی بسیار نزدیک داشتم. زیرا اندیشه و سلیقه ما از
یک منبع سرچشمه می گرفت و درباره لزوم ایجاد راههای نو و پیشرو ادبی همفکر بودیم،
بهخصوص دراینباره که هنر نباید در خدمت و برای چیزی جز خود هنر باشد، نظریه
مشترکی داشتیم.
با احمد شاملو در چاپخانه آشنا شدم. روزهایی که من برای تنظیم و تصحیح مجله
خروسجنگی به چاپخانه می رفتم، شاملو هم آنجا جزوه کوچکی را (که اکنون نامش را
فراموش کرده ام) چاپ میکرد. با هم مباحثی روی مسایل ادبی داشتیم و من امروز بسیار
خوشحالم که شاملو با پشتکار بی نظیر و فعالیت ادبی پیوسته، شهرت و محبوبیتی را که
درخور یک شاعر توانا است، بهدست آورده است ولی باید بگویم که دوستی و نزدیکی من
با تمام این گروه مدتها پیش و در حدود همان آغاز فعالیتهای ادبی بوده است. اکنون
سالهاست که هیچیک از این آقایان را از نزدیک ندیده ام و آگاهی از وضع آنان تنها
بهوسیله خبرهایی است که در مطبوعات میخوانم یا از دیگران می شنوم.
دیگر از دوستان روشنفکر و هنرشناس که در آن زمان من با آنان دمساز بودم پرویز
مرزبان و سهراب دوستدار را باید نام ببرم.من در اینجا
از این دو دوست صمیمی (که هنوز رفاقت و آشنایی ما با هم پابرجاست) ازآنجهت با
احترام بسیار یاد میکنم که این دو نفر با آگاهی به دانش زمان و شوق عظیم هنردوستی
و هنرشناسی بهراستی در گسترش دامنه هنر جدید در محیط ما سهم بسزایی دارند پرویز
مرزبان گاه گاه گروه هنرمندان آن روز را
با صرف نیروی مادی و معنوی در خانه خود دورهم جمع می کرد و این گروه که نویسندگان،
شعرا، نقاشان، موسیقیدانان، روزنامهنگاران بودند در آن شب ها تا سحرگاه به بحث ها
و گفتوگوهای داغ و پرشور مفیدی می پرداختند و مرزبان از این هیاهو و جنجال که به
تازگی در محیط هنری ایران پدیدار شده بود لذت میبرد.
پرویز مرزبان و سهراب دوستدار درواقع خط ارتباطی بودند میان هنرمندان شناخته شده
و سابقه دارتر،با گروه خروسجنگی.ما گروه جوان و تازهنفسی بودیم و در
تب و التهاب راهی و دیدگاهی نو در هنر، فریاد میکشیدیم و شب و روز فعالیت میکردیم.شیروانی،
من و ضیاءپور و بعدها ایرانی هر کدام یک دسته مجله برمیداشتیم و در خیابان ها به
فروش می رساندیم.هر جا که لازم می شد، در انجمن، در مدرسه، حتی در دانشکده
ادبیات، بالای چهارپایه می رفتیم، و برای تشریح هدف هنری خود و لزوم پیروی از
مکاتب جدید هنر صحبت و سخنرانی می کردیم.
در چنین وضعی این دو دوست یعنی سهراب دوستدار و پرویز مرزبان با بزرگمنشی و
مهربانی خود ما را با هنرمندان دیگر، با مطبوعات و مجامع هنری نزدیک می کردند و
درواقع باید بگویم یاریهای گرانبهای آنان بود که ما توانستیم به کار خود ادامه
دهیم و امروز هنر جدید به شکلی که می بینیم بنیان خود را در ایران استوار ساخته
است.ارزش و اهمیت یاریها و تلاش این دوستان، یا هنر دوستان دیگر
شاید برای شعرا و نویسندگان نسل جدید که از فقر و محدودیت محیط هنری بیست سال پیش
آگاه نیستند مهم جلوه نکند.
اما نسل ما در روزهایی کار هنری را آغاز میکرد، که گونیهای انباشه از اشعار
نیما، در کنج صندوقخانه ها می پوسید و کتابهای صادق هدایت را از خرده فروشیهای
کنار شهر به قیمت یک ریال خریداری میکردیم.
امروز ما از این دو بنیانگذار ادبیات جدید و معاصر ایران با احترام یاد می کنیم،
حتی آنها که راه آنان را دنبال می کنند.اما ادبای آن سالها به کارهای اینان می خندیدند
و به جوانانی که از آنان پیروی و طرفداری می کردند دشنام می دادند.
مدتزمانی سخنرانی های گروه خروس جنگی در انجمن فرهنگی گیتی که به همت محسن
مفخم و ناصر مفخم تشکیل شده بود انجام میگرفت این دو برادر هم از کسانی هستند که
دوران جوانی خود را بیدریغ برای پیشرفت کار هنر در ایران صرف کرده اند.
هنرمندان نسل ما،و هم دوره ما خوب بهیاد دارند که در شب های سخنرانی که گاه
تا نیمه شب با بحث های هنری ادامه می یافت. چه شور و هیجانی روی مسایل گوناگون
هنری به وجود می آمد، که اگر هم خطا و نادرست ولی آفریننده بود به پویندگان راه
هنر امکان می داد که دستکم نظریات هنری خود را برای یکدیگر تشریح کنند.
بگذریم از این زمان که هر روزنامه و مجله ای قسمتی از صفحات خود را به گفتوگو
پیرامون مسایل هنری اختصاصی داده و در سازمان هایی مانند رادیو، تلویزیون و
تالارهای مختلف حتی سازمانهای رسمی این امکان به هنرمندان پیشرو داده شده است که
اجرای نمایش کارهای خود را ببینند و اظهارنظر دیگران را درباره آثارشان بشنوند.
ما سال هایی را دیده ایم که نیما یوشیج را در موقع خواندن شعر «آی آدمها» یک
استاد بزرگ ادبیات مسخره می کرد و با استهزاء به او می خندید.
ما اغلب اوقات با سهراب سپهری، منوچهر شیبانی، هوشنگ ایرانی و بعضی نویسندگان
و شاعران جوان دیگر در قهوه خانه، در منزل،حتی در کلاس درس کنار هم می نشستیم و
نوشته هایمان را برای یکدیگر می خواندیم، چون در آن روزها نه کسی آنها را چاپ میکرد
و نه کسی جز خود ما حاضر بود بشنود. خوب گله نباید داشت.هر راه نوینی در هر جا و
در هر زمان در آغاز همینگونه بوده است.
به امروز نگاه کنیم و به اندیشه ها و ذوق های مردم که در مدتی کوتاه برای
پذیرش آثار نو اینگونه آمادگی یافته اند به این موج عظیم شعر نو نگاه کنیم که هر
روز غنی تر و گسترده تر میشود. به این بیندیشیم که امروز هر شاعر و نویسنده
نوپردازی هرقدر هم که مشکل و دور از ذهن مردم بنویسد، حداقل برای آنکه بفهمند چه
می گوید، نوشتهها و شعرهایش را می خوانند و به حرفهایش گوش میدهند.
.چه صحبت هایی
پیرامون ادبیات دارید؟
_ ادبیات رشته های گوناگونی دارد که اظهارنظر درباره تمام آنها
کار من نیست. من با ادبیات تنها در نوع هنری آن، که داستاننویسی و شعر است سروکار
دارم.
دراینباره معتقدم که ادبیات سازنده اندیشه ها و نیروهای معنوی افراد یک
اجتماع است.
به همین سبب باید مایه های اصلی آن از زندگی گرفته شود «زندگی به معنی اصیل و
عمیق آن» باید که سازنده باشد و گاه هم مخرب بی آنکه نقش راهنما و معلم را به عهده
داشته باشد.من همانگونه که بیست سال پیش معتقد بودم و برای همین
اعتقاد هم مبارزه می کردم. امروز هم معتقدم که هنر و ادبیات برای هر چیز و در
خدمت هر چیز جز خودش باشد بیهوده است. هنر نیست. راهنمایی و تبلیغ است و این کار
روزنامهنگاری است که البته این هم در حد عالی و صحیح خود کاری درخور پذیرش است.
من فکر می کنم نوشتن آنوقت اصالت دارد و می توان نام هنر بر آن نهاد که از
ژرفای درون گوینده سرچشمه بگیرد و اگر این بیان ژرفای درون صمیمی بود و نه برای
راهنمایی و تبلیغ و مانند اینها بیگمان بیانکننده زندگی مردم اجتماع در زمان و
دوران معین با تمام ویژگی های آن خواهد بود، همچنانکه آثار گویندگان قرن های
گذشته، هر کدام به نوبۀ خود گویای ویژگی های زندگی زمان خود هستند. با توجه به این
طرز فکر و تعبیر که من از ادبیات دارم، اعتقاد راسخ به سلامت فکر و روح هنرمند
دارم چون از یک جسم و روان آلوده و علیل جز افکار و اندیشه بیمار چیزی تراوش نمی کند
و وقتی مساله ارتباط شاعر و نویسنده با اجتماع مطرح است بدون شک هیچ انسان باشعور
و متفکری حاضر نیست اجتماعی را که در آن زندگی می کند و به آن بستگی دارد متشکل از
مردمی بیمار و فرسوده و منحرف ببیند.
درباره ادبیات معاصر ایران چه نظر دارید؟
_ دراینباره در حال حاضر از دادن پاسخی مشروح و دقیق که برای
شما قانعکننده باشد معذورم.
زیرا من در سالهای اخیر به علت وجود عوامل متعددی آنگونه که شایسته یک صاحبنظر
و اهل تحقیق است از جزییات جریانهای ادبی و هنر وارد نبوده ام و کارم بیشتر نوشتن
و نوشتن برای خودم بوده است. البته به یک چنین تجزیه وتحلیل دقیق و منطقی بسیار
علاقمندم و در صورت لزوم حاضرم در آینده نزدیکی نظریاتم را بهطور مشروح دراینباره
برایتان بگویم.
فقط بطور خلاصه می توانم بگویم که داستاننویسی در سالهای اخیر به شکل قابلتوجهی
گسترش یافته و نویسندگان جوانی با شور و استعداد چشمگیر پدیدار شده اند.
البته اکثر نویسندگان مورد احترام من هستند و نقش بعضی از آنان را در ایجاد
مبانی داستاننویسی در ایران نمی توان نادیده گرفت ولی چون من طبق موازین فکری و
ذوقی خود نویسنده و شاعر را در خلسه آفرینندگی درخور پذیرش می دانم نه تقلید از
روشها و سبکهای موجود و متداول با این نقطهنظر جز یکی دو نفر نویسنده که تأثیر
شگرفی در داستاننویسی و نثرنویسی معاصر ایران دارند هنوز نویسنده دیگری برای خود
نیافته ام.
شما در نویسندگی به چه سبکی کار می کنید. آیا نوشته های شما مبتنی بر یکی از
روش های معمول است یا راهی است که خودتان برگزیده اید؟
- من نویسندگی را با شیوه سمبولیسم آغاز کردم. ولی همانطور
که قبلا اشاره کردم معتقدم سبکها و روشهای ساخته غرب بنابر نیازمندی های خاص
مردم آن سامان و با شرایط زمانی و مکانی معین به وجود آمده است و ما که از نظر
اوضاع و احوال مادی و معنوی و تاریخی در وضع دیگری هستیم، سبکهای ساخته و پرداخته
غرب نمی تواند پاسخگوی خواستهای احساسی و ذوقی ما باشد.
هدف من این بوده است که با استفاده از سبکهای نوین غرب و با اتکاء به سنت های
ادبیات کهنسال ایران، بهخصوص استفاده از فولکلور (که مبتکر آن در ادبیات معاصر
مرحوم هدایت بود) در نویسندگی روشی به کار بندیم که در عین قابل برابری بودن با
ادبیات جهان امروز، ارتباطش را با ادبیات گذشته ایران و درواقع با ویژگیهای روحی
مردم این سرزمین حفظ کرده باشد. با توجه به این نظریات و با آزمایش روشهای پیشرو
و ادبیات غرب مانند سوررآلیسم، داداییسم و ایسم های دیگر (که هر یک از اینها به
طرز گسترده ای در ادبیات گذشته ما وجود دارد) راهی پیش گرفتم که نه داستاننویسی
بهطور کامل و نه شعر تنها می تواند باشد بلکه آمیخته است از داستان قصه و شعر.
اینهم بدان سبب که معتقد به آزادی کامل هنرمند از قید فرم های بیرونی در بیان
احساس هستم ضمنا آنچه در این راه پیوسته مورد نظرم بوده است مساله روانی نثر
فارسی و استفاده از آهنگ و ریتم کلمات در این نثر است. من به اقتضای آشناییم با
موسیقی علمی و دریافت تاثیر عظیم آهنگ و ریتم در ذهن انسان کوشیده ام از این تاثیر
در نوشتن نثر فارسی استفاده کنم. برای اینکار در انتخاب کلمات برای ترکیب جمله ها
علاوه بر معنی به آهنگ و ضرب آنها نیز توجه داشتم.
حالا اظهارنظر در این باره که با این شرایط و برای رسیدن به هدف موردنظر تا چه
حد موفق شده ام و نوشته هایی که با چنین کیفیتی بوجود آمده تا چه اندازه توانسته
است پاسخگوی نیازمندیهای زمانه من باشد کار صاحبننظرانی است که خوشبختانه در
جامعه هنری کنونی ما وجود دارند و من شخصا گاهوبیگاه از نظریات و انتقادات دقیق و
بی طرفانه آنها استفاده کرده ام.